سه بخش اصلی مطالب سایت محمدرضا یکرنگ صفاکار
نظر چند تَن از چهرههای فرهنگی و هنری ایران و گیلان در مورد محمدرضا یکرنگ صفاکار
چیزی که آقای صفاکار را برای من خاص میکرد این بود که حضورش همیشه به من آرامش و اعتماد به نفس میداد. و من این اعتماد به نفس را از وجودش میگرفتم.
یکی از چیزهایی که از صفاکار به خاطر دارم، دقت صفاکار به جهان اطراف و تامل در آنها بود.
محمدرضا یکرنگ صفاکار از معدود جانهای شیفتهایست که رنج غیرقابل تحمل جسمانی رو با تعمق در رمز و رازهای نامکشوف شاهکارهای جاودانهی موسیقایی و سینمایی تحمل میکرد.
به عقیدهی من ایشان بیش از اینکه معلم موسیقی، معلم سینما و معلم هنر بودند، معلم انسانیت بودند.
اولین چیزی که من رو جذب آقای صفاکار کرد، همان نام خانوادگیاش بود، صفاکار؛ که گویی تبلور ذات خود او بود.
چیزی که از محمدرضا صفاکار میآموزیم مقاوت بودن در مقابل ناملایمات و سختیهاست.
یکی از دلایل علاقهمندی من به شهر رشت، حضور کسی چون محمدرضا صفاکار بود که عاشقانه و دلسوزانه برای موسیقی و فرهنگ این مملکت زحمت کشیدند.
صفاکار عزیزی بود که هر وقت میدیدمش مشغول کار فرهنگی بود که با قلب و جانش انجامش میداد و به همین دلیل هم خیلیها دوستش داشتند.
آخرین نوشتهها
سینمای امروز باید مقید به واقعیت باشد و نه به منطق. اولین نتیجهای که از این گفته آنتونیونی میتوان گرفت این است که در دنیای امروز واقعیت و منطق بیارتباط به هم به نظر میرسند. دنیایی که سرشار از تضادهای به نهایت رسیده است. انسان اکنون به همان اندازه که قلههای بلند تعقل و تفکر را فتح کرده دچار جنون نیز شده است.
گاهنامه ادبی و فرهنگی «کتاب، اندیشه، نگاه»
شماره هشتم شهریور 1404
یکی از نکات مهمی که در برخورد نخست با فیلم «آندری روبلوف» ذهن را درگیر میکند، این است که برخلاف سیاستهای فرهنگی غالب در اتحاد جماهیر شوروی ساخته شده است. در آن سالها تاریخ اغلب بر اساس نیازهای ایدئولوژیک بازنویسی میشد و شخصیتهای فرهنگی یا مذهبی، اگر با روایت رسمی سازگار نبودند، به حاشیه رانده میشدند.
«آندری تارکوفسکی میگفت که هنرمند به پیامبر پوشکین همانند است، چرا که زیبایی را همراه با آیینی اخلاقی میآفریند. شاید این حکم را شرط آفرینش هنری ندانید، اما افکار ناکردنی است که تارکوفسکی خود چنان هنرمندی بود. فیلمهایش از راه دقت به ژرفنای رنجهای آدمی زنگ کلام پیامبران را دارند و از اینرو چنین زیبایند.»
دوست من! فیلمی هست بسیار طولانی و ثقیل که من آن را نخستینبار بیستوپنجسال پیش در شبی پُربرف بر پردهی سینما قُلهک تهران، به زبان اصلیاش، روسی و بدون زیرنویس فارسی دیدم و از آن زمان تاکنون سخت شیفتهاش شدهام و آن، فیلم «استاکر» (1974) اثر فیلمساز فقید روس «آندری تارکوفسکی» است.
یادداشتی بر دو فیلم «آینه» و «سولاریس» و موسیقیهای استفاده شده از «باخ»